پنجشنبه, ۶ اردیبهشت , ۱۴۰۳ Thursday, 25 April , 2024 ساعت تعداد کل نوشته ها : 2340 تعداد نوشته های امروز : 0 تعداد اعضا : 2 تعداد دیدگاهها : 1908×
یک گزارش نه چندان دخترانه!
شناسه : 2743

هنوز هم هستند دخترانی که سیب گلابند ، مثل برفند ، مثل آبند اما گاهی داستان فرق می کند و چیزی که مهم است علت آن است ، می توان علت های مختلفی را برای آن در نظر گرفت اما بدترین ان زمانی است که مادر خانواده ، خود مسبب این رفتار شود. وقتی دختری […]

ارسال توسط :
پ
پ

هنوز هم هستند دخترانی که سیب گلابند ، مثل برفند ، مثل آبند اما گاهی داستان فرق می کند و چیزی که مهم است علت آن است ، می توان علت های مختلفی را برای آن در نظر گرفت اما بدترین ان زمانی است که مادر خانواده ، خود مسبب این رفتار شود.

وقتی دختری یا پسری را با روپوش مدرسه می بینیم، آنها در نگاهمان دانش آموزانی هستند که هر روز صبح تا عصر وقت خود را در سر کلاس درس  می گذرانند و زمانی که به خانه بر می گردند مشغول انجام تکالیف و پروژه های درسی شان می شوند. فکر می کنیم که همه دغدغه آنها سحرخیزی و شب امتحان و تکلیف است و خیلی حساب قابل توجهی در ذهن برای آنها باز نمی کنیم. اما غافل هستیم که اگر قرار است تربیتی یا پیشرفتی حاصل شود باید از همان دختران و پسران روپوش دار مدرسه ای شروع کنیم. 



چندسالی است به علت تغییرات فرهنگی و اجتماعی در شبکه جهانی و سرایت آن به ایران دچار بلوغ زودرس و مسائل و مشکلات ناشی از آن هستیم. دختران و پسرانی که دیگر فقط دانش آموز نیستند و هر کدامشان به تنهایی می توانند مسئله ای را برای خانواده و اجتماع رغم بزنند. 



آزادی خانواده ها در مقابل فرزندان، وجود هزاران نوع آرایش ها، مدلینگ ها، نیمه برهنگی ها و… در سطح جامعه،دسترسی آسان به فیلم های خارجی که تابع هیچ قید و بندی نیستند، همه و همه موجب گردیده است تا همان پسر و دختر از سنین کم، بلوغ جنسی را تجربه کنند. محدودیت های این نوجوانان در خانه آن ها را بیش از هر زمان دیگری به سمت گروه همسالان و دوستان مدرسه شان می کشاند. از سوی دیگرگاهی خانواده ها به علت تز روشنفکری که در بین آنها باب شده و یا به علت زخم هایی که خود والدین در زندگی تجربه کرده اند موجب شده است خود بستر ساز فضایی برای فرزندانشان باشند که مناسب سن آنها نیست.



بهار دختر ۱۷ ساله ای که سال سوم دبیرستان دررشته معماری در  یکی از مدرسه های شهر تهران تحصیل می کند.  بهار بعد از جدا شدن پدر و مادرش از یکدیگر، همراه با مادرش در تهران زندگی می کند. به گفته بهار از ۱۳ سالگی شاهد روابط مادرش با پسران بوده و همین باعث شده که او نیز مانند مادرش از همان سن داشتن روابط با پسر را تجربه کند. دختربچه ای ۱۳ ساله که به جای فکر کردن به آینده تحصیلی و اینکه قرار است چه کاره شود، پا به پای مادرش مشروب می خورد و هیچ محدودیتی برای خوردن مواد الکلی نداشته است.  در همان سن برای اولین بار دوست پسر خودش را به منزل دعوت می کند و درگیر اولین رابطه نامشروع در زندگی اش می شود. در همان سن ۱۳ سالگی بعد از اولین رابطه به مرور احساس می کند که قادر به کنترل نیازهای جنسی اش نیست. برای برطرف کردن نیاز جنسی خود رابطه های نامشروعش را ادامه می دهد اما دیگر آن دختر ۱۳ ساله نیست که فقط برای نیاز جنسی خود وارد رابطه شود و نیازهای مالی اش را هم از این طریق تامین می کند.



نگار دختر ۱۷ ساله دیگری است که او هم سال سوم دبیرستان در رشته معماری تحصیل می کند. پدر نگار معتاد و بیکار است. نگار اعتیاد و بیکاری پدرش را که می بیند از مادرش می خواد که در سن ۱۴ سالگی او را شوهر بدهد. به گفته خود نگار او نه برای تشکیل خانواده که برای برطرف کردن نیازهای جنسی اش از مادرش این درخواست را داشته است. او می گوید که نیازهای جنسی ام به گونه ای بود که تحت هیچ شرایطی نمی توانستم از همان سنین آن را کنترل کنم. مادر نگار از او می خواهد به جای اینکه ازدواج کند و درگیر مسائل و مشکلات ازدواج شود و به ترس از اینکه آینده ایمچون خودش  در انتظار نگار هم باشد، از او می خواهد به جای ازدواج، به دوستی با پسران بپردازد. قصد نگار از ازدواج   برطرف کردن نیازهای جنسی خود بوده است اما  زمانی که با این پیشنهاد مادرش مواجه می شود، پس از آنکه با پسری دوست می شود، در همان سن داشتن رایطه نامشروع با جنس مخالف را نیز تجربه می کند. نگار اکنون که به سن ۱۷ سالگی رسیده است تعداد روابط نامشروعش به حدی رسیده که شمارش از دستش خارج شده است.

نگار و بهارها زیاد نمی شوند اگر کسی که اسم الگو را در خانه برای دختر دارد، الگوی ارتباطات درست و تعهدمندانه به خانواده باشد.



نگار و بهار هم دوست داشتند خانواده ای داشته باشند که به جای پیشنهاد دادن آنها به ارتباط با پسران، به آنها کمک می کردند تا به جای آنکه در سن ۱۷ سالگی تعداد روابط نامشروعشان را بشمارند و داستان تلخ خود را بازگو کنند،  فقط دختر نوجوانی باشند که وقتی  از مدرسه به خانه برمی گردند به جای دادن نرخ تن خود، حساب تست هایی را کنند که باید تا شب کنکور بزنند.



بهار و نگار تنها بخش کوچکی از یک مدرسه دخترانه در یکی از مناطق تهران بودند که از سن پایین و رسیدن به بلوغ زودرس درگیر روابط نامشروع با جنس مخالف شدند. نه فقط نگار و بهار بلکه کسانی که حتی فقط دوست پسر داشتند ولی به هر دلیلی یا اعتقاد شخصی و یا ترس از خانواده وارد رابطه با دوست پسران خود نشده بودند به راحتی و با افتخار از روابط خود با جنس مخالف و گردش و تفریح و مهمانی و حتی مسافرت به اسم اردو مدرسه ای با دوست پسران خود صحبت می کردند. 



نگار و بهارها زیاد نمی شوند اگر کسی که اسم الگو را در خانه برای دختر دارد، الگوی ارتباطات درست و تعهدمندانه به خانواده باشد. اجتماع، جامعه، دوستان و هر کسی اگر به هزاران طرق مختلف راهی را نشان دهند که انتهایش بی راهه است یک مادر با هر مشقتی کج راه را به مسیری مستقیم تبدیل می کند. مادر الگوی دلسوزی برای فرزند است و خود را فنا می کند تا فرزندش به بهترین زندگی دست پیدا کند، اما چه شده که مادر مظهر الگوی پاکدامنی،  دامن فرزند خود را به سوی ارتباط های نامشروع و رفتارهای ناشایست می کشاند. 



کاش قبل از فرزند دار شدن، تمرین کنیم که دیگر آن زن تنها نیستیم که اگر کاری کنیم یا خطایی از ما سر بزند کسی توجهی نمی کند و به سادگی از آن می گذریم، وقتی مادر باشید همیشه نگاه های دلنشین کودک را به همراه دارید و مادر بزرگترین مقلد برای تکرار کارهای خود در فرزندش می شود.



لطفا مادر واقعی باشیم…..

ثبت دیدگاه

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.